اسفند 1400

من تو او

دوتایی زیر نور ستاره ها نشسته بودند «من» به «تو» گفت: میدونی سقف خونه ها یه واقعیت بزرگ رو از آدم‌ها گرفت. ... ادامه مطلب

وقتی بمیرم…

وقتی بمیرم غم‌های بسیاری را با خود به جهان بعد از مرگ خواهم برد. غم هایی که هر یک به تنهایی سپری ... ادامه مطلب

اسم و رسم

از آدمها دو‌ چیز باقی می‌ماند. اسم و رسم. تکلیف اسم مشخص است، زیرا اسامی هیچ باری به همراه ندارند.حتی شکل و ... ادامه مطلب

من تو او

‘من’ داشت برای ‘تو’ درد دل می‌کرد. گفت یک روز صبح خُلق و خوی ‘او جانش’، برای همیشه تغییر کرد. می‌دانست هیچ ... ادامه مطلب

ای ایران

ای ایران، باید برای مظلومیت تو هزاران قصیده‌ی فلسطین سرود؛ برای مردمانت، قصه هزاران مهاجر سوری برای کشتزارهای خشک شده ات، آواز ... ادامه مطلب

من تو او

«تو» می‌توانست اندوه «من» را از دریچه‌ی چشمانش ببیند. با ناراحتی پرسید: چیه «من» جان، چرا ناراحتی! «من» پک عمیقی از سیگارش ... ادامه مطلب

زندگی

زندگی از دید من همین است. جاده‌ای بین دو واقعه؛ زندگی و مرگ. که در این مسیر، همه‌ی مرگ‌ها و زندگی‌ها، سختی‌ها ... ادامه مطلب

من تو او

به شصت ساله های ما ملت فرودست و شصت ساله های شما اقلیت بهره‌مند نگاه کنید. آدم شصت ساله های ما از ... ادامه مطلب

باورهای زندگی

این احمقانه است که کل زندگیتو صرف آمادگی برای زندگی بعدی کنی، حالا که اینجایی از همین زندگی لذت ببر. ?#رویافروش خاموشی ... ادامه مطلب