عاشقانه

عشق حقیقی

به گذشته های دور نگاه کن؛ به پیچک‌های بلندِ از رمق افتاده‌ی عاشقانه‌ها‌ی کوتاه. به انبوه زخم‌های التیام یافته از حسرت. به ... ادامه مطلب

زندگی

آنقدر دور خودت می‌چرخی تا آخر می‌بینی هیچ چیز سر جای خودش نیست. یکی آمده یکی ایستاده و یکی رفته… سعید فرض ... ادامه مطلب

اندوه پنهان

یه چیزایی رو نمیتونی هضم کنی، گریه میکنی تا فراموش بشه، میدونم حتی فراموشی هم موقته اما از دردش کم میکنه. دیگه ... ادامه مطلب

عشق ممنوعه

عشق های ممنوع، عشق های واقعی هستند زیرا هیچ اجباری برای حفظ رابطه در آنها وجود ندارد. این یک علاقه‌ی واقعی و ... ادامه مطلب

رویافروش-خاموشی یک رویا

قلب هیچ زنی در مقابل این دژکوب توان ایستادگی نداره، این لب ها بودند که بین عاشقها آتش به پا کردن، و عاقلها به دروغ، اعتبارش رو به چشم ها دادن... ... ادامه مطلب

روزگاران بسیار

برای من روزها آن طور گذشت که باید می‌گذشت. نه حسرتی، نه گلایه ای. قد کشیدن میان درختان جنگل کاجهای بلند، سپیدارهای تنومند، تبریزی های لرزان، بیدهای مجنون آشفته، ... ادامه مطلب

رویافروش-خاموشی یک رویا

فیلیپ به چشمان فریبنده ی ماریانا نگاه کرد و گفت: یک روز صبح، مثل یکی از همین روزا، از خواب بیدار میشی و میبینی با همه ی عالم و آدم، بیگانه هستی ... ادامه مطلب