من، تو، اوSfadmin۹ تیر ۱۴۰۱«او» برای «من» همان «من» بود برای «تو». جانش بود، در جسمی دیگر. 📚من، تو، او سعید فرض پور ... ادامه مطلب
کولهای از جنس رویاSfadmin۹ تیر ۱۴۰۱من اگر میخواستم سفر بروم کولهای با خود برمیداشتم از جنس رویا. درونش یک عکس از چشمانت قرار میدادم، تا در میان ... ادامه مطلب
جادوی زندگی در لحظهSfadmin۶ فروردین ۱۴۰۱جادوی زندگی در لحظه، اینه که توامان جوانترین و پیرترین نسخهی خودت هستی. سعید فرض پور ... ادامه مطلب
تو موطن من بودی؛در تبعیدSfadmin۱۰ اسفند ۱۴۰۰برای سالها، میپنداشتم وطنم آنجاست که زاده شده ام. بعد که تو را دیدم نظرم تغییر کرد. تو موطن من بودی؛ در ... ادامه مطلب
اسم و رسمSfadmin۱۰ اسفند ۱۴۰۰از آدمها دو چیز باقی میماند. اسم و رسم. تکلیف اسم مشخص است، زیرا اسامی هیچ باری به همراه ندارند.حتی شکل و ... ادامه مطلب
دغدغههای یک ذهن شلختهSfadmin۹ اسفند ۱۴۰۰من ادم منظمی نیستم، بهتره بگم شلختهام. نمیدونم اسم این بیماری چیه ولی وسیله هامو به سرعت برق و باد گم میکنم. ... ادامه مطلب
من تو اوSfadmin۹ اسفند ۱۴۰۰پیدا کردن هدف توی زندگی، گاهی بسیار مهمتر از بودن توی یک موقعیت خوب و شرایط عالی زندگیه. توی سخت ترین شرایط، ... ادامه مطلب
عشق ممنوعهSfadmin۹ اسفند ۱۴۰۰عشق های ممنوع، عشق های واقعی هستند زیرا هیچ اجباری برای حفظ رابطه در آنها وجود ندارد. این یک علاقهی واقعی و ... ادامه مطلب
همه چیز عاریتی استSfadmin۹ اسفند ۱۴۰۰دنیا جای قشنگی نیست. یک قانون نانوشته همیشه همراه ما است. آنچه به شما داده شده با بیرحمی از شما ستانده خواهد ... ادامه مطلب
من،تو،اوSfadmin۹ اسفند ۱۴۰۰من" داشت از دریچهی آینه برای "تو" توضیح میداد جنایتکارها چند دستهاند. خرده جنایتکارها آنهایی بودند که عشق را در شما ترور میکردند، طوری که بعد از آن دیگر پشت دستتان را داغ میکردید به کسی بگویید دوستش دارید ... ادامه مطلب