برای سالها میپنداشتم وطنم آنجاست که زاده شده ام بعد که تو را دیدم نظرم تغییر کرد. تو موطن من بودی، در ... ادامه مطلب
ادبیات
پست های متعلق به ادبیات
ادامه مطلب
نیمه خالی لیوان
من با تامل در غمهای بزرگ زندگیام، به شادی بیکران باقی مانده برایم پی بردم. با نگاه حزن آلود مانده به آدم ... ادامه مطلب
سرزمینِ همیشه بهار
داستانهای کودکی من سرشار بود از سرزمینهایی در اوج زیبایی، بدون افول، پر از شادی. قصه هایی که درونش پری ها واقعیت ... ادامه مطلب
بزرگترین دشمن من
امید بزرگترین دشمن من بود… آیا هرگز از خودت پرسیدی چند نفر امیدوار به نجات، مرگ را در آغوش کشیدند!؟ چند نفر ... ادامه مطلب
دیکتاتور
آنچه به دست مردم ستم دیده که بارها کف خیابان ریخته بودند تا حقشان را طلب کنند میسر نشده بود، سر انجام ... ادامه مطلب
خوشیهای اندک و غمهای بسیار
رهگذر پرسید راز زیبایی زود گذر گلها چیست چرا عمر زیباییشان یک بهارِ کوتاه از تمام فصلهای سال است. مرد دانا اندکی ... ادامه مطلب
من، تو، او
«او» برای «من» همان «من» بود برای «تو». جانش بود، در جسمی دیگر. ?من، تو، او سعید فرض پور ... ادامه مطلب
کولهای از جنس رویا
من اگر میخواستم سفر بروم کولهای با خود برمیداشتم از جنس رویا. درونش یک عکس از چشمانت قرار میدادم، تا در میان ... ادامه مطلب
جادوی زندگی در لحظه
جادوی زندگی در لحظه، اینه که توامان جوانترین و پیرترین نسخهی خودت هستی. سعید فرض پور ... ادامه مطلب
تو موطن من بودی؛در تبعید
برای سالها، میپنداشتم وطنم آنجاست که زاده شده ام. بعد که تو را دیدم نظرم تغییر کرد. تو موطن من بودی؛ در ... ادامه مطلب