آن دسته حرفهایی به دل مینشست که در نگاه بود نه در کلام.
شبیه نگاه پنهانی به آدمی که دوستش داریم، بدون آنکه با خبر شود، یا حتی دلخوریها و دعواهایی که به جای لگد پرانی الفاظ، تنها در نگاه رد و بدل میشد. میتوانستیم حتی در آن موقعیت مشوش، رد احترام و حرمت را در عمق چشمها ببینیم.
هر چه بیشتر میانمان میگذشت؛ هرچه از سطح به عمق فرو میرفتیم کلام جای خود را به نگاه میداد. شبیه زبانی باستانی و فراموش شده، از جهانی ماورای تصور آدمیان که نیاز به دو همسفر واقعی داشت تا ماهیتش آرام آرام آشکار شود. انگار صدای سکوت زیباترین صدای جهان است.
سعید فرض پور