روبرت: میدونی، من زندگیمو رها کردم و دنبال رویافروش راه افتادم تا یک عطش قدیمی رو سیراب کنم. همه چیز یا هیچ. مشکل من اینه که نمیخوام یه زندگی معمولی ی خوکی داشته باشم. برای من ریسک اون کاری اهمیت پیدا میکنه که مستقیم با جانم در ارتباط باشه،.فهمیدم که آدمها عادت میکنن اما خودشونم نمیدون به چی عادت کردن. من زندگی خوکی نمیخوام همه ی توانم رو میریزم وسط، ؟اگر جواب داد که بردم، اگر نه به زندگی خوکی برنمیگردم نیلسا: یعنی یه قمار بازی
روبرت: همه ی زندگی یه قماره، چرا باید ازش بترسم! یا برنده میشیم یا نابود میشیم
رویافروش
خاموشی یک رویا
No comment