رویافروش میدانست که آدمها چطور شخصیت مغروری پیدا میکنند. ابتدا همه چیز با یک توهم پنهانِ کوچک، دربارهی دانستن کُنهِ هر اتفاقی که در پیرامونشان روی میداد شروع میشد. از آنجا که ظرفیت انتقاد پذیریشان به سرعت رو به افول میرفت آهسته و پیوسته، تنها افرادی که به تملق و چاپلوسی میپرداختند باقی میماندند و در نهایت حتی چاپلوسها هم دیگر به چشم نمی آمدند. این شیوه ی درستی برای پرورش یک ذهن مغرور و خود رای بود که در نهایت از دشمنش، دیکتاتوری خونخوار و خونریز پدید آورده بود.
رویافروش
خاموشی یک رویا
No comment