من روحِ فاحشه ای دارم که هیچ کجا آسوده نیست. از خودی ها تحقیر میشنوم و از مردم توهین. در خلوت پستوهای ذهنهای بیمارشان حرص میبینم و تکفیر. فاحشه ها همیشه روایتگر چهره های بدون نقاب مردم هستند، آن دم که مشتریانشان، با هر لباس و فکر و اندیشه نقاب از چهره برمیدارند تا خود واقعی شان را در بستر توحش تخلیه کنند. من یک روح فاحشهی سرگردانم، آشنا تر از هر کسی به چهره های بینقاب .
دوستانم گربه ها و سگها و کلاغ ها؛ دشمنانم، مَردُم…
سعید فرض پور
No comment