آزادی

امروز گلی به یاد تو خواهم کاشت و در کوچه ها قدم زده، خواهم گفت زنده باد زن. و دست بر تنه ... ادامه مطلب

رویای تو

داشتم به رویای تو می‌اندیشیدم‌. گفتی برویم سفر. گفتم نمی‌دانم کجا. گفتی آنجا که مردمانش خانه‌های کوتاه ساخته اند. آنجا که از ... ادامه مطلب

مشقت

مشقت روزگار مرا میدانی. میدانم که میدانی تا چه اندازه درگیر ترس و تردید بوده ام. انقدر  سخت و طاقت فرسا که ... ادامه مطلب

سایه ها

نوشته بود سرانجام همه‌ی سایه ها روزی خواهند رفت و این جمله را چسبانده بود بالای تختش. اولین بار نفهمیدم معنای جمله ... ادامه مطلب

بهشت ابدی من

گفت مرا در سه کلمه توصیف کن. گفتم، بهشتِ ابدی من. بهشت، جایی میان گلو و بالای سینه‌ی بلورینت است که بازدم ... ادامه مطلب

برای سالها میپنداشتم وطنم آنجاست که زاده شده ام بعد که تو را دیدم نظرم تغییر کرد. تو موطن من بودی، در ... ادامه مطلب
ادامه مطلب

شاید روزی

شاید روزی در آغوش هم مُردیم یا شاید از فاصله‌ی نزدیک به هم شلیک کردیم. مردنش پای من، کشتنش پای تو… رویافروش ... ادامه مطلب

سر کردن

بعضی وقتا سر کردن بهترین کاره. دیدی توی باتلاق دست و پا میزنی هی بیشتر توش فرو میری؟ گاهی لازمه دست از ... ادامه مطلب

آدمهای مهربان

آدمهای مهربان، جور تمام دنیا را به دوش می‌کشند. انگار زاده شده‌اند تا تمام کمبود و نقصان دنیای پیرامونشان را برطرف کنند. ... ادامه مطلب