متن خاص،متن سنگین،متن ادبی،ادبیات،ادبیات داستانی،متن عاشقانه،اجتماع،زندگی،کتاب،رویافروش،سعید فرض پور،saeed farzpour،farzpour،فرض پور،داستان

اندوه پنهان

یه چیزایی رو نمیتونی هضم کنی، گریه میکنی تا فراموش بشه، میدونم حتی فراموشی هم موقته اما از دردش کم میکنه. دیگه ... ادامه مطلب

رویافروش-اقلیت

وقتی حرف دیگران رو فراموش کنی، تازه زندگی واقعی شروع میشه. وقتی فراموش کنی چی گفتن، نشنوی چی میگن، و فقط صدای ... ادامه مطلب

رویافروش

بیست سال پیش وقتی همه چیز شروع شد فکرشو نمیکردم اینجا وایسم. رویا فروشِ هفده ساله، آروم از توی ذهنم بیرون اومد ... ادامه مطلب

من تو او

وقتی که دنیا روی تلخشو بهت نشون میده، همه میرن تا شاهد افولت باشن. از این که جای تو نیستن احساس رضایت ... ادامه مطلب

من تو او

آه «تو» جان، کاش میدانستی درد دلم کجاست. روزهای اول برایش «قشنگ‌ترین»، «زیباترین» «مهربان‌ترین» ، و یک دو جین «ترین» که اکنون ... ادامه مطلب

من تو او

«تو» گفت: اینکه بارون، روی سر کس و ناکس به یه میزان فرود میاد نشان رحمت نیست، نشان بی عدالتی مطلقه. فقط ... ادامه مطلب

من تو او

«من» داشت آرام آرام به «تو» و سلامت عقلش شک میکرد. با تعجب پرسید: میدونی باور ها چی هستن؟ «تو» آهسته گفت ... ادامه مطلب