Sfadmin7 بهمن 1401برای سالها میپنداشتم وطنم آنجاست که زاده شده ام بعد که تو را دیدم نظرم تغییر کرد. تو موطن من بودی، در ... ادامه مطلبادامه مطلب
دیکتاتورSfadmin17 تیر 1401آنچه به دست مردم ستم دیده که بارها کف خیابان ریخته بودند تا حقشان را طلب کنند میسر نشده بود، سر انجام ... ادامه مطلب
من، تو، اوSfadmin9 تیر 1401«او» برای «من» همان «من» بود برای «تو». جانش بود، در جسمی دیگر. ?من، تو، او سعید فرض پور ... ادامه مطلب
من، تو، اوSfadmin9 تیر 1401فصل بهار بود اما دلش به پاییز میماند. گاهی دوستانش او را میدیدند که بی اختیار میایستاد و به افق خیره میشد ... ادامه مطلب
من تو اوSfadmin4 خرداد 1401هر بار که عجولانه راجع به موضوعی لب به سخن میگشود تکه ای از شخصیتش به هدر میرفت. بعدها یاد گرفت سکوت، ... ادامه مطلب
من تو اوSfadmin10 اسفند 1400دوتایی زیر نور ستاره ها نشسته بودند «من» به «تو» گفت: میدونی سقف خونه ها یه واقعیت بزرگ رو از آدمها گرفت. ... ادامه مطلب
من تو اوSfadmin10 اسفند 1400‘من’ داشت برای ‘تو’ درد دل میکرد. گفت یک روز صبح خُلق و خوی ‘او جانش’، برای همیشه تغییر کرد. میدانست هیچ ... ادامه مطلب
من تو اوSfadmin10 اسفند 1400«تو» میتوانست اندوه «من» را از دریچهی چشمانش ببیند. با ناراحتی پرسید: چیه «من» جان، چرا ناراحتی! «من» پک عمیقی از سیگارش ... ادامه مطلب
من تو اوSfadmin10 اسفند 1400به شصت ساله های ما ملت فرودست و شصت ساله های شما اقلیت بهرهمند نگاه کنید. آدم شصت ساله های ما از ... ادامه مطلب
من تو اوSfadmin9 اسفند 1400وقتی که دنیا روی تلخشو بهت نشون میده، همه میرن تا شاهد افولت باشن. از این که جای تو نیستن احساس رضایت ... ادامه مطلب