آزادیSfadmin25 شهریور 1403امروز گلی به یاد تو خواهم کاشت و در کوچه ها قدم زده، خواهم گفت زنده باد زن. و دست بر تنه ... ادامه مطلب
سایه هاSfadmin25 شهریور 1403نوشته بود سرانجام همهی سایه ها روزی خواهند رفت و این جمله را چسبانده بود بالای تختش. اولین بار نفهمیدم معنای جمله ... ادامه مطلب
شاید روزیSfadmin7 بهمن 1401شاید روزی در آغوش هم مُردیم یا شاید از فاصلهی نزدیک به هم شلیک کردیم. مردنش پای من، کشتنش پای تو… رویافروش ... ادامه مطلب
سر کردنSfadmin7 بهمن 1401بعضی وقتا سر کردن بهترین کاره. دیدی توی باتلاق دست و پا میزنی هی بیشتر توش فرو میری؟ گاهی لازمه دست از ... ادامه مطلب
وصف شماSfadmin7 بهمن 1401برای وصف شما هر چه فکر کردم چیزی به خاطرم نیامد. توصیف شما توهین به کلمات بود… سعید فرض پور ... ادامه مطلب
وطنSfadmin17 شهریور 1401من در این سرزمین آدمهایی میشناختم که برای رسیدن به میوهی آبدارِ نوک شاخهها، درخت را میبریدند. برای لاپوشانی دغلکاریشان، روز را ... ادامه مطلب
عادت کردنSfadmin18 تیر 1401عادت کردن، بیماری بسیار خطرناکی است. در مواجهه با هر رویدادی که بنا نبود به وقوع بپیوندد، روز اول حیرت میکنی، روز ... ادامه مطلب
معنای بودنSfadmin18 تیر 1401هر آغازی محکوم به پایان است. هر آمدنی یک روز، رفتنی است. آنچه دیر فهمیدم، معنای میانشان بود؛ بودن… سعید فرض پور ... ادامه مطلب
بزرگترین دشمن منSfadmin17 تیر 1401امید بزرگترین دشمن من بود… آیا هرگز از خودت پرسیدی چند نفر امیدوار به نجات، مرگ را در آغوش کشیدند!؟ چند نفر ... ادامه مطلب
پرندهSfadmin17 تیر 1401هیچ کس طرفدار پرنده نبود، نه آنکه آب و دانه در قفسش میگذاشت، و نه آنکه از قفس آزادش میکرد. آن که ... ادامه مطلب