آزادیSfadmin25 شهریور 1403امروز گلی به یاد تو خواهم کاشت و در کوچه ها قدم زده، خواهم گفت زنده باد زن. و دست بر تنه ... ادامه مطلب
رویای توSfadmin25 شهریور 1403داشتم به رویای تو میاندیشیدم. گفتی برویم سفر. گفتم نمیدانم کجا. گفتی آنجا که مردمانش خانههای کوتاه ساخته اند. آنجا که از ... ادامه مطلب
ستارهی بی بازگشتSfadmin25 شهریور 1403دیشب خواب دیدم به ستاره ای پیوستی که نامش ستارهی بی بازگشت بود. هر که مسافر این ستاره میشد دیگر برای همیشه ... ادامه مطلب
مشقتSfadmin25 شهریور 1403مشقت روزگار مرا میدانی. میدانم که میدانی تا چه اندازه درگیر ترس و تردید بوده ام. انقدر سخت و طاقت فرسا که ... ادامه مطلب
سایه هاSfadmin25 شهریور 1403نوشته بود سرانجام همهی سایه ها روزی خواهند رفت و این جمله را چسبانده بود بالای تختش. اولین بار نفهمیدم معنای جمله ... ادامه مطلب